آخرین مطالب پيوندها تبادل لینک هوشمند نويسندگان |
باغ سفید
شعر.علمی.طنز.پند
شب که جوی نقره ی مهتاب بی کران دشـــت را دریاچه مــی سازد من شـراع زورق اندیشه ام را مــی گشایم در بــاد... شب که آوایـــی نمـــی اید از درون خامش نیزار های ابگیر ژرف من امید روشن ام را همچو تیغ افتابی می سرایم شاد... شب که می خواند کسی نومید من ز راه دور دارم چشم با لب سوزان خورشیدی که بام خانه همسایه ام را گم می بوسد!
|
|||
|